۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

پوپولیسم ما و پوپولیسم آنها


علی علیزاده در صفحه ی فیس بوک خود متنی منتشر کرده است تحت عنوان " نژاد پرستی آنها و نژاد پرستی ما " که ظاهرا از نخستین واکنشهای جدی یکی از روشنفکران ایرانی نسبت به کشتار بی سر و صدای پناهجویان شمال آفریقا در آبهای مدیترانه محسوب میشود. متن از دو بخش تشکیل شده است که به هیچ وجه نمی توان با نیمه ی نخست آن سر ناسازگاری داشت چه اینکه علیزاده بدرستی به برخی فاکتهای کمی و کیفی در رابطه با تعداد قربانیان سیاستهای ریاضتی و مهاجر ستیزانه ی اتحادیه اروپا یا به تبعات حمله ی نظامی غرب به لیبی ارجاع داده است. ( البته مشخص است که نه حملات متوحشانه ی غرب و نه تبعات آن قابل تحدید به مورد لیبی و یا مرگ پناهجویان نیست و لابد علیزاده نیز به جهت اختصار و اضطرار دست به گزینش زده است ) . اما نیمه ی دوم متن پیش گفته نه تنها به شکلی خلق الساعه در امتداد قسمت نخست می آید بلکه در همان چند پاراگراف نیز با مجموعه ای از گزاره ها و احکامی مواجهیم که بیش از آنکه در صدد ایجاد پیوندی منطقی با داده های نیمه ی نخست باشند، بیشتر به تشویشی برآمده از انباشت عصبانیت در برابر مواضع و موضوعات سیاسی متنوعی می نماید که فرصت کافی برای بروز نیافته اند. از این روست که شاهدیم علیزاده به ناگهان از جایگاه روشنفکری متعهد در قبال بدنهای رنج کشیده ی پناهجویان به زیر می آید و از همان اندام رو به احتضار و در آستانه ی تدفین نقطه ی عزیمتی برای تسویه حساب سیاسی خود با برخی جریانات سیاسی برمیسازد. بی آنکه قصد داشته باشم حکمی اخلاقی در این باره صادر کنم، می توانم متن وی را بمثابه ی نمونه ای کلاسیک از سیاسی نویسی های روشنفکران ایرانی قلمداد نمایم که بدون وفاداری به شعور مخاطب ، سعی می کند در کوتاه ترین مجال ممکن انبوهی از مقدمات و مداخل را برای استخراج نتیجه ای گردآورد که از پیش معلوم است!
پای چوبین نحوه ی استدلال ورزی علیزاده از همان سطر نخست نیمه ی دوم متن لنگی خویش را به که بازمی نمایاند، جایی که او نیز همچون خوش صحبت ترین تحلیلگران سیمای ملی برای نقد یک قبح و خطا بر دهها قبح دیگر ماله میکشد و یا به خلق دوگانه سازیهای الله بختکی می پرازد. از همین جنس است دوگانه سازی او پیرامونِ " نژاد پرستی ". به ظن علیزاده " واعظان سکولار " - که تا اینجا معلوم نیست چه کسانی اند- سعی دارند " تا به صورتی آزمایشگاهی «نژادپرستی» ایرانیان را به اثبات رسانند اما طرفه آنکه خود نیز بفاصله ی یک نقطه و با استعانت از همین فاکتهای آزمایشگاهی (منتهی با استمداد از نوعی پوزیتیویسم اخلاقی) برای ابطال گزاره ی قبلی آماده میشود. او با ارجاع به مهاجرت میلیونها آواره ی عراقی و افغانستانی در برهه های تاریخی متفاوت به ایران ثابت می کند که ایرانیان بدین مردمان " پناه داده‌اند " و یا ایشان را " پذیرا شده اند " در حالیکه همزمان از " اقتصادی غیرتوسعه‌یافته و شکننده‌ " نیز در رنج بودند. باید از نویسنده ی این متن پرسید آیا این مهاجران از دولتهای جمهوری اسلامی چیزی به نام مزایای پناهندگی در هر دو شکل اقتصادی و حقوقی آن دریافت داشته اند؟ آیا کودکان آنها توانسته اند در مدارس عادی تحصیل کنند یا از امکانات بهداشتی مانند یک " نا شهروند " ایرانی بهره بگیرند؟ آیا ارجاع به میلیونها کودک کارگر افغان که بیرون از چرخه ی آموزش هستند ، برداشت کردن از نتایج " آزمایشگاه " واعظان سکولار محسوب میشود؟ آیا این مهاجران در مقام دون پایه ترین لایه ی طبقه ی کارگر ایران و با اشتغال سیاه در سخت ترین و ویژه ترین مشاغل تولیدی و خدماتی به گردش چرخ اقتصاد شکننده ایران کمک نکرده اند ؟ (مگر اینکه مانند دست راستی ترین مخالفان سیاستهای پناهنده و مهاجر پذیری معتقد باشیم این افراد خود باری بر اقتصاد ملی هستند و از توبره ی ما پول مفت می خورند) ثبت سالانه چندین مورد حمله ی مردمی به محلات افغان نشین، کولی نشین و ... و تفکیک زندانیان افغان از ایرانی ، و وجود کمپهای مخوف نگهداری پناهجویان اخراجی ، تعیین استانها و پارکهای مجاز بر حضور افاغنه و ... ناظر است بر مطالعات جامعه شناسان مقاطعه کار؟! و آیا تمام اینها با یک استنتاج عمیقا انتزاعی حل و فصل میشود ؛ " باید در کنارشان برای حقوقی برابر مبارزه کرد. "
علی علیزاده عامدانه یا عجولانه به شوخی خطرناکی با " راسیسم " مشغول میشود. راسیسم در این جهان عاری از اشکال عالی مقاومت و سازماندهی از معدود ساحتهایی است که بر سر طرد آن اجماع نسبی وجود دارد و خوانش و فهم ذات قبیح آن از برساختن دو گانه هایی نظیر " نژاد پرستی ما و نژاد پرستی آنها " بی نیاز است ؛ چرا که راسیسم راسیم است چه در شکل ایرانی و آسیایی و چه در شکل آمریکایی و اروپایی. مرگ ناشهروندان آفریقایی دقیقا نقطه ای است که روشنفکر می تواند/می توانست با نقد تمام سویه های پلید و ماهیت رعب انگیز آن فارغ از قومیت محوری به تقویت جبهه ای جهانی برای مقاومت در برابر تمام اشکال دیگرهراسی باری رساند نه اینکه برای کسب اقبال عمومی ، با انکشاف دوگانه ای سطحی امکان بازتولید این گفتمان را در سطحی دیگر تسهیل کند. علیزاده نه تنها از چنین مهمی امتناع می کند بلکه بی نیاز از ایضاح یا دست کم اشاره ای به ریشه های تاریخی ، اقتصادی و نیز نقش بنیادین امپریالیسم در جنگهای زرگری خاورمیانه، قدمت و ژرفنای اختلاف و نزاع میان اقوام منطقه را به شکلی ساده سازانه به " سی و پنج سال گذشته " فرو میکاهد. چنین تقلیل گرایی بدفرمی انسان را به یاد خطابه های سلطنت طلبانی می اندازد که در فراغ جاه و جلال و فنا شدن فرصت مفت خواری، سه دهه است در حال نشخوار کردن گزاره های سخیف " زمانی ایرانی با همه ی جهان دوست بود " و " زمانی همه از ما حساب می بردند " هستند. در پرتو تیره ی چنین گفتمانی است که ترکیب مجعولِ " تحقیر شدگی منطقه‌ای " خود به یادآوردی از " تحقیر ایرانیان در برابر سپاه اعراب پابرهنه " بدل می شود. حتی در صورتی که بخواهیم به شکلی همدلانه با گزاره ی فوق برخورد کنیم می بایست از علیزاده بپرسیم که چه میزان از این تحقیر شدگی زاییده ی حکومتی است که در ایران بر مصدر قدرت نشسته است و خود یک پای ثابت در پروسه ی بازتولید جدال عرب و عجم و شیعه و سنی بوده است و آیا سرکوب اقلیتهای مذهبی - و خاصه همین اقلیت سنی - در این استنتاج جایی دارد یا خیر؟
اِشکال کار علیزاده در جاییست که دوگانه ی از پیش مفروض خود را چنان به حتم باورپذیر کرده است که در جایی دیگر از متن خود می گوید " با هیچ متر و معیاری نمی‌توان صحبت از نژادپرستی سیستماتیک در میان ایرانیان کرد. " چنانکه پیشتر گفتم "فاشیسم " خود معیاری تواند بود برای سنجش عملکرد ملتها و دولتها در قبال سایر اقوام. چنانکه اگر تمام مولفه های فاشیسم و راسیسم را برای سنجش میزان نژاد پرستی ملت ایران بکار گرفته باشیم خواهیم توانست نسبت به قوت و قدرت جوهر بیگانه هراسی و یا میل آن به تخفیف و تعدیل آن حکم کنیم.
پایان بندی یادداشت کوتاه علیزاده نیز خود حدیث دیگری است که از فرط سطحی بودن و یا عنادورزانه بودگی این پرسش را به ذهن متبادر می کند که روشنفکری نظیر او چطور می تواند تنها در خلال چند صد کلمه این تعداد صغری و کبری را بی مهابا در یک تشت ریخته و از آنها آشی در هم جوش سازد؟! بخصوص اینکه ناگهان می بینیم علیزاده کل این پروسه یعنی سنجش میزان دوز راسیسم در میان ایرانیان را به " کاسبان جنگ و تحریم " نسبت میدهد و این همان استنتاجی است که او کل متن خود را حول آن ساماندهی کرده است. می توان ادعا کرد پناهجویان و پردازش کل بندهای متن او دستمایه ای بوده است برای کشیدن حصار بر دور همین نتیجه گیری. در این خصوص می توان گفت که ؛
این متن برای علیزاده کادکرد یک نیشگون سیاسی را دارد تا نشان بدهد که مخالف جنگ و تحریم است و روشنفکری آن بخش از ایرانیان را نمایندگی می کند که نه تنها نسبتی خاص با نژاد پرستی ندارند، بلکه به اتفاق در موضع خلقی صلح جو و با مکانیزم مشارکت در هر فرمی از انتخابات ریاست جمهوری در برابر تحقیر فرهنگی و نظامی ایستادگی می کنند. 
او با اختلاطی بی نهایت تاسف برانگیز (که امیدوارم از سر فراموشی باشد نه عمد) نقادی نژاد پرستی را به کاسبی جنگ و تحریم گره میزند تا پیشاپیش منتقدین را مرعوب احساسات جمعی مخاطبین کند. اینجا دیگر افتضاح به معنای واقعی رخ داده است. اما او نیاز به یادآوری دارد که جدی ترین لابی های ایرانی حامی جنگ و تحریم در غرب ، دقیقا دست راستی ترین و نئولیبرال ترین جریانات سیاسی اپوزیسیون هستند که خود تا فیها خالدون در گنداب دوگانه سازیهای کذب دست و پا میزنند. از قضا چپ ترین جریانات مخالف هر شکل از نژاد پرستی همواره در صف نخست مخالفت با تحریم اقتصادی و جنگ بر علیه مردم بوده اند با این تفاوت که مانند علیزاده تمام راههای منجر به تغییر را از کانال شرکت در هر شکلی از انتخابات پیدا نکرده اند. (من کل این تلاش را نوعی انتقام جویی علیزاده از چپ رادیکال می دانم که قایل به دوگانه های معیوبی نظیر چپ دموکرات و چپ غیر دموکرات نیست و بر هسته های عمده و اصلی مبارزه ی طبقاتی تاکید بی چشم پوشی دارد ) بهر روی تاسف برانگیز است که آن نیمه ی نخست ستایش برانگیز در متن علیزاده نهایتا به ملغمه ای نظیر سخنرانی های محمود احمدی نژاد تبدیل میشود که همواره از طرح مقدماتی درست (مانند مخالفت با صهیونیسم، ناعادلانه بودن ساختار شورای امنیت و سازمان ملل و چپاولگر بودن کشورهای شمال ) ، به ارتجاعی ترین نتیجه گیریهای ممکن میرسید . شکلی بی نهایت بدقواره از پوپولیسم که مردمی را ستایش میکند که قرار نیست نقد بشوند و خلاف آمد زیست همیشگی خود بشنوند و بیاموزند.


لینک یادداشت علیزاده در فیس بوک :
https://m.facebook.com/photo.php?fbid=10153355663622784&id=525672783&set=a.104683657783.120286.525672783&source=48

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر