۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه
«سرمایهداری در دولت روحانی و کالاشدگی آموزش- قسمت دوم»
مناظره ای بین "امان کفا" اقتصاددان و فعال سیاسی با "محمد غزنویان" فعال حقوق کودک پیرامون خصوصی سازی آموزش و کالاشدگی آموزش
«سرمایهداری در دولت روحانی و کالاشدگی آموزش- قسمت اول»
مناظره ای بین "امان کفا" اقتصاددان و فعال سیاسی با "محمد غزنویان" فعال حقوق کودک پیرامون خصوصی سازی آموزش و کالاشدگی آموزش
کاشکی داوری ای در کار بود ..!
* حبیب الله عسگر اولادی یک انبانه ی کثافت بود که از سیاست و اقتصاد هیچ تپه ای را نریده نگذاشته بود. یک آل کاپونِ شیعه که صدها میلیارد پول را از تهران و مشهد و باکو تا دمشق و بیروت و لندن و ... مدیریت میکرد و ماهی سنار سی شی به حساب مستمندانوابسته به کمیته امداد واریز می کرد. حالا بعد از سَقَط شدن اش ( و در راستای شامورتی بازیهای این روزها )، یک عده فعال اصلاح طلب و ... افتاده اند دوره و از کارنامه ی این مردک، فلان جمله را در مورد موسوی یا فلان اراجیف ش را در مورد جنبش سبز ، دسته خر کرده اند که نخیر! این بابا هم از جنس این حکومتی ها نبود. این مرد فرق داشت!!!** آن قماش ملا عمر را یادتان است؟ من یادم است! وقتی بنا شد بزنند مجسمه ی بودا را بترکانند، از این موزه و آن موزه پیغام دادند که ملا نزن؛ ما می خریم! ملا هم پسغام داد که گه میخورید. "ما بت شکنیم نه بت فروش."
حالا عکس این، شده فقره ی کار این فعلان سیاسی ریش و پشم سفید ایران. سیاست فروشی می کنند و وقتی که در سن نود سالگی، پرستار دارد پوشک شان را عوض می کند ، نگاهی نورانی می کنند و می گویند: " من قطاری دیدم که سیاست می بُرد و چه خالی میرفت . "
* حبیب الله عسگر اولادی یک انبانه ی کثافت بود که از سیاست و اقتصاد هیچ تپه ای را نریده نگذاشته بود. یک آل کاپونِ شیعه که صدها میلیارد پول را از تهران و مشهد و باکو تا دمشق و بیروت و لندن و ... مدیریت میکرد و ماهی سنار سی شی به حساب مستمندانوابسته به کمیته امداد واریز می کرد. حالا بعد از سَقَط شدن اش ( و در راستای شامورتی بازیهای این روزها )، یک عده فعال اصلاح طلب و ... افتاده اند دوره و از کارنامه ی این مردک، فلان جمله را در مورد موسوی یا فلان اراجیف ش را در مورد جنبش سبز ، دسته خر کرده اند که نخیر! این بابا هم از جنس این حکومتی ها نبود. این مرد فرق داشت!!!** آن قماش ملا عمر را یادتان است؟ من یادم است! وقتی بنا شد بزنند مجسمه ی بودا را بترکانند، از این موزه و آن موزه پیغام دادند که ملا نزن؛ ما می خریم! ملا هم پسغام داد که گه میخورید. "ما بت شکنیم نه بت فروش."
حالا عکس این، شده فقره ی کار این فعلان سیاسی ریش و پشم سفید ایران. سیاست فروشی می کنند و وقتی که در سن نود سالگی، پرستار دارد پوشک شان را عوض می کند ، نگاهی نورانی می کنند و می گویند: " من قطاری دیدم که سیاست می بُرد و چه خالی میرفت . "
کاشفان فروتنِ " " تفنگ و گل و گندم
آخر باری که به سیاهکل رفتم، رفیقی از بیراهی به جایی رساندمان که بنای مخروبه ی ساختمانی در آن به چشم میخورد. این خرابه ، همان مدرسه ای بود که نیّری آنجا درس میداده و رفقای فدایی هر از گاهی در اطراف همین ساختمان از او نانِ تازه تحویل می گرفتند و به قرارگاهشان در اطراف کاکو می بردند.
حالا از آن مدرسه چند تکه سنگ و سیمان مانده و از آن رفقا چند نام و چند تایی عکسِ رنگ و رو رفته. این درختها اما نهالهایی بوده اند که همو در گوشه ای از حیاط مدرسه کاشته بوده ... سر پا هستند این درختها و انگار به جز پیام کتبی پس از عملیات سیاهکل، پیغامی نانوشته را از " روح جنگل سیاه " جاری می کنند:
این سبز برگها ، سرخ ریشه هایی دارند که ماندنی اند. اینها " کاشفان فروتنِ " " تفنگ و گل و گندم " اند.
اشتراک در:
پستها (Atom)